English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 114 (3709 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
family law U حقوق خانواده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
family doctor U پزشک خانواده
family doctors U پزشک خانواده
family U خاندان
family U خانواده
family U فامیلی
family U خانوار
family U عیال
family U اهل
family U زوجه
family U تیره
family U محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
family U محدوده طرحهای مختلف یک حالت نوع
family tree U شجره
family tree U نسب نامه
family tree U شجره نامه
family trees U شجره
family trees U نسب نامه
family trees U شجره نامه
nuclear family U خانواده هستهای
family name U اسم خانوادگی
family name U نام فامیلی
family name U نام خانوادگی
family names U اسم خانوادگی
family names U نام فامیلی
family names U نام خانوادگی
family planning U برنامه ریزی خانواده
family planning U تنظیم خانواده
chip family U چند تراشه مربوط به هم
circuit family U خانواده مداری
computer family U خانواده کامپیوتر
conjugal family U خانواده زن و شوهری
consanguine family U خانواده هم خون
descendanbts of the family or tribe U بنی
extended family U خانواده گسترده
extended family system U نظام فامیلی گسترده
family allowance U مدد معاش
family allowance U معاش اولاد حق اولاد
family allowances U مقرری خانوادگی
family allowances U کمک دولت به خانوارها
family asset U دارائی خانوادگی
family background U پیشینه خانوادگی
family budget U بودجه خانواده
family budget U بودجه خانوار
family check U کیش همگانی
family expenditure U هزینه خانواده
family expenditure U هزینه خانوار
family farm U مزرعه خانوادگی
family industry U صنعت خانوادگی
family neurosis U روان رنجوری خانوادگی
family of computers U خانواده کامپیوترها
family of the prophet U اهل بیت پیامبر
family planning programs U برنامههای تنظیم خانواده
family size U تعداد افراد خانواده
family structure U ساخت خانواده
family therapy U خانواده درمانی
font family U خانواده فونت
gas family U خانواده گاز
habit family hierarchy U سلسله مراتب عادتهای هم خانواده
handicapped with a family U پابست عیال
handicapped with a family U گرفتارخانواده
happy family U دستهای ازجانوران جوربجورکه دریک قفس باهم زندگی میکنند
he is a shame to his family U ننگ یامایه رسوایی خانواده خود میباشد
in a family way U بی رودربایستی
in a family way U ازادانه
in the family way U ابستن
matronymic family U خانواده مادرنامی
member of a family U عضو خانواده
motorola 000 family U خانواده موتورولا
occupational family U گروه شغلی
of a noble family U اصیل
of a noble family U نجیب
patronymic family U خانواده پدرنامی
schizogenic family U خانواده اسکیزوفرنی زا
support a family U متکفل مخارج خانوادهای بودن
to maintain one's family U خانواده خود را
to maintain one's family U نگهداری کردن
to provide for one's family U خوارباربرای خانواده خودتهیه کردن
family man U مرد عیالوار
family man U زن و بچهدار
family man U مرد خانوادهدار
family man U عیالمند
family man U دارای نانخور
family man U مرد خانواده - دوست
family man U زن و بچه دوست
family men U مرد عیالوار
family men U زن و بچهدار
family men U مرد خانوادهدار
family men U عیالمند
family men U دارای نانخور
family men U مرد خانواده - دوست
family men U زن و بچه دوست
brass family U خانوادهسازهایبادی
family tent U چادرخانوادگی
violin family U انواعویلونها
woodwind family U خانوادهسازهایبادی
one-parent family U خانوادهایکهدرآنفرزندبافقط یکیازوالدینشزندگیکند
Generosity runs in the family. U سخاوت دراین خانواده ارثی است
He cant be tied down to family life. U پای بند زندگی خانوادگی نیست
He has a family of six to. support . he has six mouths to feed. U شش سر نانخور دارد ( تحت تکلف )
He left his family in Europe . U خانواده اش را دراروپ؟ گذاشت
Other Matches
in a family way <idiom> U حامله بودن
He did it for the sake of his family . U محض خاطر خانواده اش این کاررا کرد
There seems to be a jinx on that family. U به نظر می رسد که این خانواده جادو شده است.
family of curves U دسته توابع [ریاضی]
family of curves U دسته منحنی ها [ریاضی]
to return to the fold [family] U به خانواده خود برگشتن
Family prayer rug U فرش محرابی صف گونه [اینگونه بافت ها دارای چندین محراب قرینه بوده و بیشتر بصورت گلیم بافته می شود.]
run in the family/blood <idiom> U دریک سطح بودن
wear the pants in a family <idiom> U رئیس خانواده بودن
I am the bread winner of the family . U نان آور خانه ( خانواده ) هستم
A curse has been laid on the family . U خانواده لعنت شده یی است
A single bereavement is enough to affect a whole family. <proverb> U یک داغ دل بس است براى قبیله اى .
Our grandmother wears the trousers ( breeches , pants ) in our family . U مادر بزرگمان مرد خانواده است
Recent search history Forum search
1آسیب شناسی مولفه های موثر بر تحکیم بنیان خانواده و ارائه راه کارهای مدیریتی
1If he had gone back,it would have been brought disgrace on the family.
3she brought disgrace on the family.
3she brought disgrace on the family.
3she brought disgrace on the family.
1من میخواهم خانواده داشته باشم اگر تو هم میخواهی پیغام بفرست
3no family is perfect
3no family is perfect
3no family is perfect
1اينک که به لطف الهي و تلاش و کوشش خويش توانسته ايد دوره تحصيلي را در دانشکده ای ادبیات دانشگاه هرات با افتخار طي نماييد، صميمانه اين موفقيت را به شما و خانواده محترمتان تبريک مي گويم و اميدوارم با ت
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com